اتاق مجازی

اِرْحَمْ مَنْ رَأسَ مالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ ...

اتاق مجازی

اِرْحَمْ مَنْ رَأسَ مالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ ...

اتاق مجازی

سر تا پای‌ خودم‌ را که‌ خلاصه‌ می‌کنم، می‌شوم‌ قد یک‌ کف‌ دست‌ خاک‌ که‌ ممکن‌ بود یک‌ تکه‌
آجر باشد توی‌ دیوار یک‌ خانه، یا یک‌ قلوه‌ سنگ‌ روی‌ شانه‌ یک‌ کوه، یا مشتی‌ سنگ‌ریزه،
خدایا من‌ آن‌ خاکی‌ هستم‌ که توی دستهای تو ورزیده شدم ، و از نور ملکوتی ات در من دمیدی،
خدایا بدون وجود تو هیچم ، من هنوز خیلی کوچکم ، هنوز نیاز دارم رو پاهایت راهم ببری

خدایا تنهام نگذار ...

آخرین مطالب

  • ۹۳/۰۵/۲۲
    ..

پیوندهای روزانه

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است






دستت را می گذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت 

یک حس گمشده آهسته شروع می کند

به جوانه زدن...

سلام می کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا می شود...

بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان 


و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا می گیرد...

زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا 


حواست به من هست؟!

حواست به من هست؟!

حواست به من هست؟!


  ܜܔ دلم تنگ شــــــــــــــــــــــــده چرا منو نمی طلبید؟؟؟    ܜܔ



۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۰۱:۲۸
سمیه