وقتی همه پل های پشت سرت و خراب میکنی بدون دیگه کسی واست تره هم خرد نمیکنه اونوقت دیکه جای اعتراضی باقی نمی مونه ...
جواب بعضی آدما (آدم نما) رو نباس داد باید صب کرد خدا خودش حسابی جوابشون و میده ...
وقتی همه پل های پشت سرت و خراب میکنی بدون دیگه کسی واست تره هم خرد نمیکنه اونوقت دیکه جای اعتراضی باقی نمی مونه ...
جواب بعضی آدما (آدم نما) رو نباس داد باید صب کرد خدا خودش حسابی جوابشون و میده ...
فقط کافیست دلت بلرزد و دلتنگش شوی...
چشمانت را که ببندی،دست دلت را میگیرد
و میبرد درست روبروی ایوان طلا....
لحظه های
"تنهاییــ"م
فقط "تو"
"پناهــ"م هستی
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى
الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلَاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ
┘◄ پی نوشت . . .ܓܨ
* اصلا باورم نمیشد دوباره آقای مهربونی من گناهکار رو بطلبه برم پابوسش ، مثل یه خواب بود برام
*زیارت این بار کلی بهم چسبید
*برای همه دعا کردم و تک تک اسم آوردم
کلی هم با پیامک هایی که از طرف دوستان برام اومد و التماس دعا داشت گریه کردم ، ان شاالله خود آقای مهربونم صدای همه مون رو شنیده باشه و به آبروی دل پاک دوستای عزیزم به منم عنایتی کنند ...
و مـن چـقـدر خـسـتـه ام
از تـکـرار بـی پـایـان ِ ایـن روزهـ ـا . . و از گـذر زمـانـ ـه هـایـی کـه هـیـچ دردی را دوا نـمـی کـنـنـد . . . |
دوستی باید مثل نوشیدن چای گیلانی باشد
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسهای است هول هولکی و دم دستی. این دوستیها برای رفع تکلیف خوبند، اما خستگیات را رفع نمیکنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمیکند، خاطره نمیشود، فقط از سر اجبارمیخوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمیکنی!
دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو. این دوستیها جان میدهد برای مهمان بازی برای جوکهای خندهدار تعریف کردن، برای فرستادن اساماسهای صد تا یک غاز. اولش هم حس خوبی به تو میدهند. این چای زود دم خارجی را میریزی در فنجان بزرگ. مینشینی با شکلات فندقی میخوری و فکر میکنی خوشبحالترین آدم روی زمینی. فقط نمیدانی چرا باقی چای که مانده در فنجان بعد از یکی دو ساعت میشود رنگ قیر! یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ میدهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای!
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گُل گیلان است. باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی. باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی. عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته جرعه ـ جرعه بنوشیاش و زندگی کنی ...!!
ته نوشت ܓܨ
دوست خوب نعمتیه که خدا به هر کسی نمیده
خدایا شکرت برا دوستای خوبی که بهم دادی...
دلم میخواد بشینم با یکی ساعتها درد و دل کنم و …
بعدش نگم : کاش بهش نمیگفتم ....
-----------------------------------------------------
یه وقتایی هم یه چیزایی هست که
فقط خودت میفهمی و خودت درک می کنی !
هرچقدم واسه کسی توضیح بدی نمیفهمه...
زندگی من پر از این چیزاس ..
-----------------------------------------------------
مشهد نمیرم آقا نطلبید -_-
مـادرم من
به رنگ شالی های شمال است
دستانش بوی زندگی می دهد
و نگاهش طعم دریا دارد.
باد که می خورد روی شالی ها
خـدا هم می نشیند کنار سفره ی نان و پنیر
مادرم چای می ریزد و خدا هم می خندد.
مادرم
یک نفس تازه ی دم صبح است
که می ریزد در ریه های زمین
سینه ی خلقت را تازه می کند..
نگاه کوچه ها شسته می شود
شعر رنگ می گیرد
و یک بودن بی منت
جاری می شود در رگ های احساس .
مادرم به رنگ تمشک های کنار جاده ایست
که به تنهایی دریا می رفت.
و طعم خدا که می ریخت
در دهان گس خاطره ها .
و من که نمی دانم
دایره ی احساس همیشه تنگ است
و یادم نرود
که باران هم دستان مادر را می بوئید،
و تازهمی شد خیال همه تنهایی
همه بودن ها
همه ی یک عادت شیرین
و تکرار می شد در زندگی
بوی شالیزارهای یک خاطره ی ساده.
مادرم به رنگ سبزی
احساس زمین است.
برگرفته از وبلاگ : بوی ریحان در باغ پیچید
┘◄ پی نوشت . . .ܓܨ
و چه واژه ی عظیمی است مادر
و بزرگ است وجودش حتی در زمان پیری
حتی زمانی که " درد " دارد
عظمتش را حتی در زمان بیماری که ناتوان روی تخت بیمارستان است می توان درک کرد .....
برای شِفای بیماران ( و مادربزرگم ) دعا کنید ....
هیچ کاری بی معنی تر از این نیست که بخواهی
برای کسی که برایش مهم نیستی از خودت بگویی ....
فریبا وفی